یک پرسش نهایی
تا اينجا بحث ما پيرامون معجزه و مسائل مربوط به آن جنبه انتزاعي داشت، بدين معنا كه فرض ميكرديم حضوراً با يك مدعي نبوت مواجه شده و از او دليل خواستهايم و او هم براي اثباتِ نبوت خود فعلي شگفتانگيز و خارقالعاده (مانند تبديل عصا به اژدها) انجام داده است؛ آنگاه بحث ميكرديم كه آيا آن فعل واقعاً مصداقي از معجزه (مطابق تعريف متكلمان اسلامي) هست يا نه، و اگر ميتوان نام آن را معجزه گذاشت، آيا دليلي قطعي وجود دارد كه دلالت معجزه بر نبوتِ مدعي را اثبات كند.
اكنون فرض ميكنيم كه معجزه اولاً به لحاظ مصداقي قابل تشخيص است و ثانياً دلالت بر نبوت ميكند. اما پرسش مهم اينجاست كه آيا مدعيان نبوت در تاريخ (مانند موسي و محمد) واقعاً معجزاتي انجام دادهاند يا اينكه داستانهاي مربوط به معجزات آنها همگي افسانه و اسطورهاند؟ آيا موسي واقعاً عصا را به مار (يا اژدها) تبديل كرد؟ آيا محمد واقعاً شقالقمر كرد و (در يك مورد ديگر) درختي را با فرمان خود از جايش حركت داد و به نزد خود آورد؟ پاسخ مثبت به اين پرسشها هنگامي معقول و پذيرفتني است كه بتوان با شواهد و مداركي محكم و معتبر وقوع اين حوادث در گذشته را به نحوي قاطع اثبات كرد. اما آيا چنين كاري شدني است؟ چگونه؟
فراموش نكنيد كه ما در زمان حاضر عملاً و حضوراً با معجزهاي از طرف يك مدعيِ نبوت روبرو نشدهايم، اما از دوران كودكيمان تاكنون هزاران بار به ما گفتهاند كه (به عنوان مثال) هزار و چهارصد سال پيش پيامبري به نام محمد ظهور كرد و فلان معجزات را براي اثباتِ نبوت خود انجام داد. آنگاه از ما خواسته ميشود كه به نبوتِ او ايمان بياوريم و همه زندگي و هستي و نيستيِ خود را وقف عمل به تعاليم او كنيم تا به سعادت آخرت برسيم و از شقاوت ابدي در آخرت نجات يابيم. در برابر اين مدعيات سنگين و سهمگين آيا حق نداريم يك بار و فقط يك بار بپرسيم كه آيا محمد واقعاً معجزهاي انجام داد يا اينكه داستانهاي مربوط به معجزات او همگي ساختگياند؟
اما در اينجا با مشكل بزرگي روبرو هستيم كه اثبات قطعيِ وقوع معجزات در زمانهاي گذشته را ناممكن ميكند و آن «ظنيت علم تاريخ» است. تاريخ علمي ظنی است، يعني وقوع هيچ حادثه تاريخي را _ خصوصاً اگر مربوط به گذشتههاي دور باشد _ نميتوان به نحوي قطعي اثبات كرد و اين در معرفتشناسيِ دوران معاصر از بديهيات است. به عبارت ديگر ما در اينجا با يك بنبست معرفتشناختي مواجه هستيم و راه گريزي از آن نداريم. فراموش نكنيد كه پذيرش يا عدم پذيرش يك دين مسئلهاي بينهايت مهم، حساس و سرنوشتساز است و تصميمگيري در چنين مسئلهاي نبايد بر مبنايي ظني و سُست باشد.
متكلمان مسلمان براي اثبات مدعاي خود به كتب و منابع تاريخي و روايي خودشان استناد ميكنند و ميگويند: «وقوع معجزات به دست محمد در تواريخ معتبر (مانند سیره ابنهشام، تاریخ طبری و...) آن هم بهطور متواتر آمده و اين اثبات ميكند كه آن داستانها دروغ و افسانه نيستند». اما همه سخن در اين است كه (با صرف نظر از ظنيت تاريخ) اولاً منابع و اسناد و مدارك مورد نظر متكلمان اسلامي _ كه همگي به دستِ مسلمانانِ مؤمن نوشته شدهاند _ واقعاً تا چه حدّ ميتوانند واقعنما و معتبر باشند، و اعتبار آنها چگونه اثبات ميشود؟ ثانياً تواتر دقيقاً به چه معناست و چگونه ميتواند قطعيت وقوع يك حادثه تاريخي را اثبات كند؟ و ثالثاً آيا اخبار مربوط به معجزات محمد واقعاً متواترند يا اينكه تواتر آنها نيز ادعايي ساختگي (از طرف مسلمانان مؤمن) است؟ تحقيق در مورد اين مسائل را به عهده خواننده انديشمند ميگذارم، چرا كه در اين اوراق مختصر مجال ورود به اين بحثها نیست. هدف من از طرح اين پرسشها فقط و فقط ايجاد انگيزه براي تحقيق و مطالعه و تأمل بيشتر و عميقتر در باب دگمهايي است كه از كودكي به ذهن ما فرو رفته است و نه چيز ديگر. ميخواهم بگويم در اينجا با مسئلهاي بسيار مهم و خطير مواجه هستيم و نبايد در پذيرش انديشههاي ديني سادهلوحانه و خوشباورانه عمل كنيم.
__________________
البته ما به کسی در این دنیا درس نمی دهیم، اما خودمان هم حاضر نیستیم از شما "چشم آبی ها"، تنها بخاطر این که چشمهای خود ما "سیاه" است، درس بگیریم! م.پ/پاسخ به تاریخ/۱۳۵۹ |