![]() |
بازی جدیدی یاد گرفتم خواستم ثابت کنم می توان به تو فکر نکرد کاغذی سفید برداشتم قرار شد هر بار که به تو فکر میکنم ، علامتی به رنگ آبی روی کاغذ نشانم و هر بار که فکر تو مرا رها میکند ، علامتی به رنگ قرمز حالا تمام خودکارهای آبی ام تمام شد و خودکار قرمزم بی استفاده ماند من ماندم و طوماری از رنگ های آبی من ماندم و تنهایی های من ، اما تمام تنهایی هایم ، آبی ِ آبی است |
هر شب تکه تکه ترانه های کهنه را کنار هم میچینم و باز به همین حقیقت تلخ میرسم که : تو هم با من نبودی ! |
او گفت:" بیایید تا نزدیک لبه " آنها گفتند:"ما میترسیم " او گفت:" بیایید تا نزدیک لبه " آنها آمدند او آنها را هل داد ... و آنها پرواز کردند © ... |
آموخته ام که ؛ باد با چراغ خاموش کاری ندارد . |
می دانستم می روی دير يا زود فرقی نداشت! از همان اول باور داشتم! اما تو می گفتی: می مانم! شرط می بندم! بيا ببين! باختی و اکنون تمام شهر برای بُرد ِ من جشن گرفته اند! |
ماهيگيري هستم ايستاده در حال با طعمه اي از گذشته در قلاب به صيد از آب آينده مشغول |
نا اميد نباش. اغلب آخرين كليد است كه در را باز مي كند. |
برای عشق تمنا كن ولي خار نشو. براي عشق قبول كن ولي غرورتت را از دست نده . براي عشق گريه كن ولي به كسي نگو. براي عشق مثل شمع بسوز ولي نگذار پروانه ببينه. براي عشق پيمان ببند ولي پيمان نشكن . براي عشق جون خودتو بده ولي جون كسي رو نگير . براي عشق وصال كن ولي فرار نكن . براي عشق زندگي كن ولي عاشقونه زندگي كن . براي عشق بمير ولي كسي رو نكش . براي عشق خودت باش ولي خوب |
ای ره گشوده در دل دروازه های ماه! با توسن گسسته عنان از هزار راه رفتن به اوج قله ی مریخ و زهره را تدبیر می کنی. آخر به ما بگو کی قله ی بلند (محبت)را تسخیر می کنی؟ |
به جست و جوی تو بر درگاه کوه میگریم در آستانه ی دریا و علف. به جست و جوی تو در معبر بادها می گریم در چار راه فصول در چار چوب شکسته ی پنجره ئی که آسمان ابر آلود را قابی کهنه می گیرد. |
اکنون ساعت 18:48 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin Version 3.8.7
Copyright ©2000 - 2024, Jelsoft Enterprises Ltd.
Search Engine Optimization by vBSEO 3.6.0