![]() |
می روم خسته و افسرده و زار سوی منزلگه ویرانه خویش به خدا می برم از شهر شما دل شوریده و دیوانه خویش |
رفته بودم سر حوض تا ببینم شاید عکس تنهایی خود در آب آب در حوض نبود. |
می تراوید آفتاب از بوته ها دیدمش در دشت های نم زده مست اندوه تماشا یاد باد: مویش افشان کونه اش شبنم زده |
می آیی: شب از چهره ها بر می خیزد راز از هستی می پرد. می روی: چمن تاریک می شود جوشش چشمه می شکند. چشمانت را می بندی: ابهام به علف می پیچد. سیمای تو می وزد: و آب بیدار می شود. می گذری:و آینه نفس می کشد. جاده تهی است تو باز نخواهی گشت: و چشمم به را توست. |
در نسیم لغزشی رفتم به راه راه: نقش پای من از یاد برد. سرگذشت من به لبها ره نیافت: ریگ باد آوده ای را باد برد. |
در باز شد و او با فانوسش به درون وزید زیبای رها شده ای بود و من دیده براهش: رویای بی شکل زندگی ام بود. رگ هایم از تپش افتاد. |
صدا کن مرا صدای تو خوب است. صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است که در انتهای صمیمیت خون می روید. |
مثل این است که شب نمناک است دیگران را هم غم هست به دل غم من لیک غمی غمناک است. |
یه دوست فردی هست که اهنگ قلبت رو میدونه و میتونه وقتی تو کلمات رو فراموش کردی اونارو واست بخونه |
من به تو تکیه میکنم و تو به من و انوقت همه چیزمون مرتبه |
اکنون ساعت 15:03 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin Version 3.8.7
Copyright ©2000 - 2024, Jelsoft Enterprises Ltd.
Search Engine Optimization by vBSEO 3.6.0