سومين مسئله اساسي در بحث معرفت شناسي حدود شناسايي مي باشد . حدود معرفت و شناسايي منظور از اين مطلب اينست كه آيا شخص مي تواند چيزهايي بغير از استنباط هاي ذهني خود را درك كند يعني مي تواند از حدود خود فراتر رود و به يك واقعيت متعالي و خارج از ذهن خود نائل آيد ؟ در اين ارتباط سه ديدگاه عمده وجود دارد : 1- ايده آليسم 2- رئاليسم 3- پوزيتيويسم ايده آليستها مدعي هستند كه كليه ادراكات ما تجربيات ذهني ما مي باشند و اين ذهن ماست كه اشيا را آنگونه كه ملاحضه مي كنيم ، مي نماياند و استدلال مي كنند كه در صورت تغيير شرايط محيطي اشيا نيز داراي صورتهاي ديگر مي گردند . ايده آليستها حقيقت را در شناسايي مطابق با ملاكهاي برگزيده مي دانند و ملاكهاي برگزيده را بداهت تجربي ، سازگاري بين اجزا و مقبوليت عام مي دانند . در ارتباط با رئاليسم بر خالف ايده آليسم مدعي هستند كه اموري كه قابليت تجربه شدن را دارند داراي وجود واقعي هستند و اصولا دلايل ايده آليستها را بي اساس مي دانند . رئاليست ها مدعي هستند كه معيارهايي كه ايده آليست ها بكار مي برند نسبت به معيار تجربه داراي اعتبار كمتري است و مدعي هستند كه تجربه ، ايمان ما را به واقعيت آنچنان مستحكم مي سازد كه هيچ انتقادي نمي تواند آنرا تغيير دهد . پوزيتيويستها مدعي هستند كه شناخت فقط به اموري مي تواند تعلق گيرد كه در تجربه عرضه شده يا بتوانند عرضه شوند . بعبارت ديگر متعلق شناسايي فقط امور تجربي است و آنچه در حيطه تجربه قرار نگيرد ناشناختني است و در اين ارتباط به علم فيزيك ارجاع مي دهند . مثال : جريان الكترومغناطيسي در طول سيم جريان دارد اين بدان معني نيست كه الكترونهاي غير قابل ادراك و تصور در طول سيم در حركت اند بلكه چنانچه دو انتهاي سيم را به يك آمپرمتر وصل كنند عقربه آن حركت مي كند كه اين امري تجربي است كه نشاندهنده صحت موضوع مي باشد . پوزيتيويستها امكان شناخت عالم مافوق حس را انكار مي كنند و بنظر آنها تمامي مسائل مربوط به ماوراالطبيعه بي اساس است . در تاريخ فلسفه توجه بسياري درباره ماهيت يا ذات اشيا شده است ليكن پوزيتيويستها مدعي هستند كه اين مسائل اشتباه مطرح گرديده است
__________________
البته ما به کسی در این دنیا درس نمی دهیم، اما خودمان هم حاضر نیستیم از شما "چشم آبی ها"، تنها بخاطر این که چشمهای خود ما "سیاه" است، درس بگیریم! م.پ/پاسخ به تاریخ/۱۳۵۹ |