شما عضو سایت نیستید, لطفا از طریق این لینک برای ثبت نام اقدام نمایید. |
mantiscccam mantiscccam mantiscccam mantiscccam mantiscccam mantiscccam mantiscccam mantiscccam mantiscccam |
04-05-2013, 12:18 | #1 |
مدیر ازمایشی تاریخ عضویت: Aug 2012
نوشته ها: 4,579
تشکر: 0 تشکر شده 458 بار در 305 ارسال | ماجراهای ملا نصرالدین ملا نصرالدین شخصیتی داستانی و بذله*گو در فرهنگ*های عامیانه ایرانی، افغانی، ترکیه*ای، عربی، کردی، قفقازی، هندی، پاکستانی و بوسنی است که در یونان هم محبوبیت زیادی دارد و در بلغارستان هم شناخته*شده است. ملا نصرالدین در ایران و افغانستان بیش از هر جای دیگر بعنوان یک شحصیت بذله گو، اما نمادین محبوبیت دارد. درباره وی داستان*های لطیفه*آمیز فراوانی نقل می*شود. اینکه وی شخصی واقعی بوده یا افسانه*ای مشخص نیست. برخی منابع او را واقعی دانسته و همروزگار با تیمور لنگ (درگذشته ۸۰۷ ق.) یا حاج بکتاش (درگذشته ۷۳۸ ق.) دانسته*اند.*[۱] در نزدیک آق*شهر از توابع قونیه در ترکیه محلی است که با قفلی بزرگ بسته شده و می*گویند که قبر ملا نصرالدین است. او را در افغانستان، ایران و جمهوری آذربایجان ملا نصرالدین، در ترکیه هوجا نصرتین (خواجه نصرالدین) ، در عربستان جوحا (خواجه) می نامند و در بین کردها بە (ملا مشهور) معروف است. مردم عملیات و حرکات عجیب و مضحکی را به او نسبت می*دهند و به داستان*های او می*خندند. قصه*های او از قدیم در شرق رواج داشته و دانسته نیست ریشه آنها از کدام زبان آغاز شده است.چ
__________________ اسمون ابری بود با نگاه من |
04-05-2013, 12:19 | #2 |
مدیر ازمایشی تاریخ عضویت: Aug 2012
نوشته ها: 4,579
تشکر: 0 تشکر شده 458 بار در 305 ارسال | داستان خويشاوند الاغ روزي ملا الاغش را كه خطايي كرده بود مي زد, شخصي كه از آنجا عبور مي كرد اعتراض نمود و گفت: اي مرد چرا حيوان زبان بسته را مي زني؟ ملا گفت: ببخشيد نمي دانستم كه از خويشاوندان شماست اگر مي دانستم به او اسائه ادب نمي كردم؟!
__________________ اسمون ابری بود با نگاه من |
04-05-2013, 12:20 | #3 |
مدیر ازمایشی تاریخ عضویت: Aug 2012
نوشته ها: 4,579
تشکر: 0 تشکر شده 458 بار در 305 ارسال | داستان دم خروس يك روز شخصي خروس ملا را دزديد و در كيسه اش گذاشت, ملا كه دزد را ديده بود او را تعقيب نمود و به او گفت:خروسم را بده! دزد گفت: من خروس ترا نديده ام, ملا دفعتا دم خروس را ديد كه از كيسه بيرون زده بود به همين جهت به دزد گفت درست است كه تو راست مي گويي ولي اين دم خروس كه از كيسه بيرون آمده است چيز ديگري مي گويد.
__________________ اسمون ابری بود با نگاه من |
04-05-2013, 12:21 | #4 |
مدیر ازمایشی تاریخ عضویت: Aug 2012
نوشته ها: 4,579
تشکر: 0 تشکر شده 458 بار در 305 ارسال | داستان خروس شدن ملا يك روز ملا به گرمابه رفته بود تعدادي جوان كه در آنجا بودند تصميم گرفتند سر بسر او بگذارند به همين جهت هر كدام تخم مرغي با اورده بودند و رو به ملا كردند و گفتند: ما هر كدام قدقد مي كنيم و يك تخم مي گذاريم اگر كسي نتوانست بايد مخارج حمام ديگران را بپردازد! ملا ناگهان شروع كرد به قوقولي قوقو! جوانان با تعجب از او پرسيدند ملا اين چه صدايي است بنا بود مرغ شوي! ملا گفت : اين همه مرغ يك خروس هم لازم دارند!
__________________ اسمون ابری بود با نگاه من |
04-05-2013, 12:21 | #5 |
مدیر ازمایشی تاریخ عضویت: Aug 2012
نوشته ها: 4,579
تشکر: 0 تشکر شده 458 بار در 305 ارسال | داستان الاغ دم بریده یک روز ملا الاغش را به بازار برد تا بفروشد, اما سر راه الاغ داخل لجن رفت و دمش کثیف شد, ملابا خودش گفت: این الاغ را با آن دم کثیف نخواهند خرید به همین جهت دم را برید. اتفاقا در بازار برای الاغش مشتری پیدا شد اما تا دید الاغ دم ندارد از معامله پشیمان شد. اما ملا بلافاصله گفت : ناراحت نشوید دم الاغ در خورجین است!؟
__________________ اسمون ابری بود با نگاه من |
04-05-2013, 12:22 | #6 |
مدیر ازمایشی تاریخ عضویت: Aug 2012
نوشته ها: 4,579
تشکر: 0 تشکر شده 458 بار در 305 ارسال | داستان پرواز در اسمانها مردی که خیال می کرد دانشمند است و در نجوم تبحری دارد یک روز رو به ملا کرد و گفت: خجالت نمی کشی خود را مسخره مردم نموده ای و همه تو را دست می اندازند در صورتیکه من دانشمند هستم و هر شب در آفاق و انفس سیر می کنم. ملا گفت : ایا در این سفرها چیز نرمی به صورتت نخورده است؟ دانشمند گفت :اتقاقا چرا؟ ملا با تمسخر پاسخ داد: درست است همان چیز نرم دم الاغ من بوده است!
__________________ اسمون ابری بود با نگاه من |
04-05-2013, 12:23 | #7 |
مدیر ازمایشی تاریخ عضویت: Aug 2012
نوشته ها: 4,579
تشکر: 0 تشکر شده 458 بار در 305 ارسال | داستان درخت گردو روزی ملا زیر درخت گردو خوابیده بود که ناگهان گردویی به شدت به سرش اصابت کرد و سرش باد کرد. بعد از آن شروع کرد به شکر کردن مردی از انجا می گذشت وقتی ماجرا را شنید گفت:اینکه دیگر شکر کردن ندارد. ملا گفت: احمق جان نمی دانی اگر به جای درخت گردو زیر درخت خربزه خوابیده بودم نمیدانم عاقبتم چه بود؟!
__________________ اسمون ابری بود با نگاه من |
04-05-2013, 12:24 | #8 |
مدیر ازمایشی تاریخ عضویت: Aug 2012
نوشته ها: 4,579
تشکر: 0 تشکر شده 458 بار در 305 ارسال | داستان قیمت حاکم روزی ملا به حمام رفته بود اتفاقا حاکم شهر هم برای استحمام آمد حاکم برای اینکه با ملا شوخی کرده باشد رو به او کرد و گفت : ملا قیمت من چقدر است؟ ملا گفت : بیست تومان. حاکم ناراحت شد و گفت : مردک نادان اینکه تنها قیمت لنگی حمام من است. ملا هم گفت: منظورم همین بود و الا خودت ارزش نداری!
__________________ اسمون ابری بود با نگاه من |
04-05-2013, 12:27 | #9 |
مدیر ازمایشی تاریخ عضویت: Aug 2012
نوشته ها: 4,579
تشکر: 0 تشکر شده 458 بار در 305 ارسال |
__________________ اسمون ابری بود با نگاه من |
04-05-2013, 12:28 | #10 |
مدیر ازمایشی تاریخ عضویت: Aug 2012
نوشته ها: 4,579
تشکر: 0 تشکر شده 458 بار در 305 ارسال | داستان ملا در جنگ روزی ملا به جنگ رفته بود و با خود سپر بزرگی برده بود. ولی ناگهان یکی از دشمنان سنگی بر سر او زد و سرش را شکست. ملا سپر بزرگش را نشان داد و گفت: ای نادان سپر به این بزرگی را نمی بینی و سنگ بر سر من می زنی؟
__________________ اسمون ابری بود با نگاه من |
برچسب ها |
ماجراهای, ملا, نصرالدین |
| |