شما عضو سایت نیستید, لطفا از طریق این لینک برای ثبت نام اقدام نمایید. |
mantiscccam mantiscccam mantiscccam mantiscccam mantiscccam mantiscccam mantiscccam mantiscccam mantiscccam |
04-05-2013, 13:23 | #31 |
مدیر ازمایشی تاریخ عضویت: Aug 2012
نوشته ها: 4,579
تشکر: 0 تشکر شده 458 بار در 305 ارسال | دل درد زن ملا: زن ملا دل درد شدیدی گرفت و ملا برای آوردن طبیب بیرون رفت. چون به کوچه رسید زنش از پنجره گفت : دلم آرام گرفت، طبیب لازم نیست. ملا به حرف او گوش نداد و به خانه طبیب رفت و او را از اندرون بیرون کشید و گفت: زن من دل درد شدیدی گرفته بود ومن برای آوردن شما می آمدم که از پنجره صدا کرد دلم آرام گرفته و به طبیب احتیاجی نیست. من هم آمدم که به شما اطلاع دهم که به آمدن شما نیازی نیست!
__________________ اسمون ابری بود با نگاه من |
04-05-2013, 13:24 | #32 |
مدیر ازمایشی تاریخ عضویت: Aug 2012
نوشته ها: 4,579
تشکر: 0 تشکر شده 458 بار در 305 ارسال | -قربانی: ملا پیراهنش را روی طناب بالای بام آویخته بود. اتفاقا" باد سختی وزید و پیراهن را به میان حیاط انداخت. ملا به زنش گفت: بایستی گوسفندی قربانی کنیم. وقتی زنش علت این کار را پرسید ملا گفت : برای این که من میان پیراهن نبودم و گرنه چیزی از من باقی نمی ماند.
__________________ اسمون ابری بود با نگاه من |
04-05-2013, 13:25 | #33 |
مدیر ازمایشی تاریخ عضویت: Aug 2012
نوشته ها: 4,579
تشکر: 0 تشکر شده 458 بار در 305 ارسال | شکر خدا: شبی ملا به حیاط رفت، دید دزدی در گوشه حیاط ایستاده. زنش را صدا زد و تیر و کمانش را خواست . زن آن را آورد و ملا تیری به جانب دزد رها کرد و گفت:دیگر تا صبح کاری ندارم.چون صبح شد ملا به سراغ دزد آمد، دید دزد همان قبای خودش است که به میخ آویزان بوده و تیر هم به قبا خورده و آن را سوراخ کرده است.پس به زنش گفت: شکر خدا کن که خودم در میان قبا نبودم و گر نه من هم به جای دزد مرده بودم.
__________________ اسمون ابری بود با نگاه من |
برچسب ها |
ماجراهای, ملا, نصرالدین |
| |