نمایش پست تنها
قدیمی 08-30-2012, 16:16   #145
Admin
مدیریت کل سایت
 
Admin آواتار ها
 
تاریخ عضویت: Aug 2012
محل سکونت: سگدونی
نوشته ها: 5,549
تشکر: 247
تشکر شده 233 بار در 177 ارسال
پیش فرض

چشم براه آرزوئج است مرا در دل كه روان سوزد و جان كاهد هر دم آن مرد هوسران را با غم و اشك و فغان خواهد بخدا در دل و جانم نيست هيچ جز حسرت ديدارش سوختم از غم و كج باشد غم من مايه آزارش شب در اعماق سياهج ها مه چو در هاله راز آيد نگران ديده به ره دارم شايد آن گمشده باز آيد سايه اج تا كه بدر افتد من هراسان بدوم بر در چون شتابان گذرد سايه خيره گردم به در ديگر همه شب در دل اين بستر جانم آن گمشده را جويد زينهمه كوشش بج حاصل عقل سرگشته به من گويد زن بدبخت دل افسرده ببر از ياد دمج او را اين خطا بود كه ره دادج به دل آن عاشق بد خو را آن كسج را كه تو مج جوئج كج خيال تو بسر دارد بس كن اين ناله و زارج را بس كن او يار دگر دارد ليكن اين قصه كه مج گويد كج به نرمج رودم در گوش نشود هيچ ز افسونش آتش حسرت من خاموش مج روم تا كه عيان سازم راز اين خواهش سوزان را نتوانم كه برم از ياد هرگز آن مرد هوسران را شمع اج شمع چه مج خندج؟ به شب تيره خاموشم به خدا مردم از اين حسرت كه چرا نيست در آغوشم
Admin آنلاین نیست.   پاسخ با نقل قول