شما عضو سایت نیستید, لطفا از طریق این لینک برای ثبت نام اقدام نمایید. |
mantiscccam mantiscccam mantiscccam mantiscccam mantiscccam mantiscccam mantiscccam mantiscccam mantiscccam |
11-27-2012, 17:18 | #1 |
کاربر فعال تاریخ عضویت: Nov 2012
نوشته ها: 961
تشکر: 0 تشکر شده 7 بار در 4 ارسال | دوباره هشت آذر،دوباره نيازبه حماسه ودوباره فوتبال « عزيزان صداي مرا از ورزشگاه کريکت گيرين ملبورن مي*شنويد. امروز 11 مرد سفيدپوش کشورمان در اين زمين يک دست سبزپوش به ديدار استراليايي*ها آمده*اند..» براي نسلي که تفريحش لي*لي، هفت سنگ،* گل کوچک و ... بود، يک مسابقه فوتبال،* آن هم در روزي که جدالي سخت بين اميد و نااميدي بود، اهميت زيادي داشت. آنقدر مهم بود که بچه*هاي دبيرستاني، براي زودتر تعطيل کردن کلاس درس به مدير مدرسه التماس کنند و يک راديوي جيبي هم محض احتياط همراه داشته باشند! اين فوتبال آنقدر مهم بود که يکي به زور سرفه کند تا خانواده*اش مجاب شوند که بيمار است و بايد در منزل استراحت کند! و وقتي فوتبال شروع شد، يادش برود که بايد سرفه*هاي ممتدي داشته باشد و بعد هم دعواي پدر را به جان بخرد... به گزارش فارس، يک مسابقه فوتبال بود، اما براي خودش دنيايي داشت، تاريخ به ياد نداشت مسابقه ديگري در ايران اين*قدر حرف داشته باشد، حتي دربي*هاي سرخابي. اينجا بحث يک ملت بود، بازي آنقدر هيجان داشت که تخمه*اي هم در کار نباشد. نداي قلب 60 ميليون ايراني به خدا رسيد. ملتي که چراغ علاءالديني را روشن کرده و تا سر زير پتو رفته، مي*خواست تيمش نبازد، يک مساوي مي*خواست، اميد بود اما انگار هم نبود، دوست داشت تيمش نبازد اما انگار آرزويي محال بود، آنقدر دست نيافتني که وقتي بازي دو بر صفر به سود استراليا شد، خيلي*ها تلويزيون را خاموش کردند. و آنهايي که همواره نداي«گفته بودم، نميشه» را سر مي*دهند، باز جملات تلخ*شان را فرياد بزنند. يک نيمه خداحافظ جام*جهاني ايران به دست خود، شانس*هاي راحت*تر را براي صعود از دست داده بود تا لقمه*اي که خيلي راحت به دهان مي*رسيد را دور سرش بچرخاند و بعد آماده خوردن کند. مقابل ژاپن با وجود جانفشاني*هاي عابدزاده، ايران 3 بر 2 مغلوب شد تا سرنوشت فوتبال ملي*مان با نام استراليا گره بخورد. بازي رفت در آزادي يک بر يک مساوي شد و استراليا کار خود را براي صعود در ملبورن با تماشاگران خودي راحت مي*ديد. تري*ونه*بلز جنگ رواني را از همان تهران آغاز کرده بود و با خطرناک و ناامن اعلام کردن ايران، حتي آب آشاميدني تيمش را نيز از استراليا با خود به تهران آورده بود. بازي ظهر روز هشت آذر (به وقت تهران) با هجوم وحشتناک استراليايي*ها در مقابل ديدگان نزديک به 85 هزار تماشاگر در ورزشگاه کريکت ملبورن شروع شد. « بسم*الله الرحمن*الرحيم. عزيزان صداي مرا از ورزشگاه کريکت بيرين ملبورن مي*شنويد. امروز 11 مرد سفيدپوش کشورمان در اين زمين يک دست سبزپوش به ديدار استراليايي*ها آمده*اند که در همين ابتداي کار فرصت براي رابي اسليتر...» بازي اينگونه با صداي جواد خياباني آغاز شد. اگر هم اميدي بود، با اين هجوم بي*امان به ياس تبديل مي*شد. استراليايي*ها مي*زدند و عابدزاده مي*گرفت، دو تايش هم درون دروازه جاي گرفت، هري کيول و ويدمار گلزنان ميزبان بودند. بازي 2 بر صفر به سود استراليا بود و اين تنها يک معني داشت: خداحافظ جام*جهاني؛ کاردي که تاريخ*ساز شد تماشاگرنماي استراليايي! که شايد هم براي مردمش تماشاگرنما نبود،* با کارد به جان قفس توري افتاد، نمي*دانست همان هجوم تاريخ را رقم مي*زند... احمدرضا عابدزاده کاپيتان تيم ملي ايران بود، از آن سوي ميدان، امواج مثبت را براي هم*تيمي*هايش ارسال مي*کرد. مرد برزيلي که سرمربي چند هفته*اي تيم ملي ايران بود، پک محکمي به سيگار زد و آن را به گوشه*اي انداخت... در آن شرايط سخت و بحراني که همه از صعود قطع اميد کرده بودند، او همچنان مي*خنديد، تماشاگرنما با عصبانيت تور دروازه ايران را پاره کرده بود اما عابدزاده خونسرد، گويي که هيچ نگراني و استرسي ندارد، بي*اعتنا به جو سنگين ورزشگاه، خودش را گرم کرد، با مدافعانش حرف زد، انگار نه انگار که اتفاقي افتاده، بازي از نگاه او ادامه داشت، همچنان که زندگي در بيرون از اين چارچوب سبز جريان داشت. گل*هاي کريم و خداداد، بازگشت به زندگي بازي براي ايران از نو شروع شده بود، استراليا با تري ونه*بلز مغرورش، بليت فرانسه را براي خود رزرو کرده بود. شايد آژانس*هاي مسافرتي هم در فکر سودهاي کلاني بودند که از سفر تماشاگران به فرانسه عايدشان مي*شد. کدام هتل، کدام پرواز؟ اما اين پايان داستان بازي پلي*آف آسيا نبود. کريم باقري با پاس علي دايي دروازه مارک بوسنيچ را باز کرد، دوباره اميد، اما استراليا همچنان خودش را در فرانسه مي*ديد، لحظاتي بعد خداداد عزيزي... «باز هم خداداد، باز هم روي زمين، اين غزال تيزپاي فوتبال ايران» صداي خياباني صداي ماندگاري شد که با اين بازي عجين گشت. حماسه ملبورن، حماسه جواد خياباني هم بود! پرچم ايران بر فراز دستان علي دايي و احمدرضا عابدزاده... سکوت بود و ورزشگاه کريکت ملبورن و 14 دلاورمرد ايراني در کنار والدير ويه*راي برزيلي که ماموريتش همراهي ايران در سه بازي پاياني و صعود ايران به جام*جهاني بود و بعد از آن ايران را براي هميشه ترک کرد. تيمي که ديگر تکرار نشد تلفيقي از اميد، غيرت، تعصب در تيمي يازده نفره «احمدرضا عابدزاده، محمد خاکپور، نعيم سعداوي، افشين پيرواني، مهدي پاشازاده، حميد استيلي، کريم باقري، رضا شاهرودي، مهدي مهدوي کيا، خداداد عزيزي و علي دايي» ذخيره*ها هم آمدند، ابراهيم تهامي با وقت*کشي به يادماندني*اش، عليرضا منصوريان و علي*اکبر استاد اسدي. بازي دو بر دو مساوي شد و هشت دقيقه کذايي، شايد اين بيشترين وقت اضافه*اي بود که ساندر پل در تاريخ داوري*اش اعلام کرد. سرانجام سوت پايان و در آغوش کشيدن ساندرپل از سوي حميد استيلي و صورت اشک*بار مردي که بعدها گل تاريخ*ساز بازي ايران و آمريکا را هم به ثمر رساند. آخرين بازمانده نسل طلايي از آن تيم خاطره انگيز عابدزاده اين روزها در آمريکاست، او يک سکته مغزي سنگين را پس از ماجراي ملبورن پشت سر گذاشت و روزهاي پرنوساني سپري کرد. محمد خاکپور کار و زندگي*اش در آمريکاست، مهدي پاشازاده در ليگ يک فعال است، کريم باقري از فوتبال خداحافظي کرده و بيزينس مي*کند، افشين پيرواني اين فصل بدون تيم است، حميد استيلي بعد از طي يک دوره پرحاشيه در پرسپوليس،* حالا مسئوليت تيم*هاي پايه سرخپوشان به عهده دارد. مهدي مهدوي*کيا بعد از روزهاي موفقي که در بوندس*ليگا خصوصا هامبورگ پشت سر گذاشت، حالا کاپيتان پرسپوليس است. رضا شاهرودي که اضافه وزنش مدتي خبرساز شده بود، در بين مربيان ليگ برتري نيست و نعيم سعداوي با فولادي*ها همکاري مي*کند. علي دايي تنها کسي بود که از اين جمع، سرمربيگري تيم ملي را تجربه کرد و امروز هدايت راه*آهن را به عهده دارد، خداداد عزيزي هم مسئوليت تيم ابومسلم نماينده استانش را به عهده گرفته است. در واقع مهدي مهدوي*کيا آخرين بازمانده از نسل طلايي فوتبال ايران، و در حقيقت تيمي که به ادعاي بسياري، ديگر تکرار نخواهد شد، است. او همچنان بدون حاشيه کارش را دنبال مي*کند. دوباره هشت آذر، دوباره نياز به حماسه و دوباره فوتبال چه تقارن جالبي، در آستانه هشت آذر، باز هم کار تيم ملي به اما و اگر کشيده شده و اين*بار شانس شاگردان کي*روش براي صعود به جام*جهاني کم به نظر مي*رسد. کار دوباره سخت شده و اين لقمه چرب به سختي به دهان مي*رود، اما باز هم کار نشد ندارد. وضعيت دشوارتر از آن هشت آذر به يادماندني نيست. دوباره مي*توان مردم را شاد کرد، دوباره مي*توان تاريخ*ساز شد. بچه دبيرستاني*هاي آن روز پاييزي که مرگ و اميد را در يک نود دقيقه*ي فراموش نشدني تجربه کردند، حالا هر کدام براي خودشان کسي شده*اند، شايد ديگر به اندازه آن هشت آذر،* فوتبال را دوست نداشته باشند اما هنوز هم به صعود تيم ملي به جام*جهاني اميد دارند. |
برچسب ها |
فوتبال, نيازبه, هشت, ودوباره, آذر،دوباره, حماسه, دوباره |
| |